دیگر رسیده است زمان رسیدنت

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

وای به حال دگران

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگرانرفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگرانما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردیتو بمان  با دگران وای به حال دگرانرفته چون مه به محاقم که نشانم ندهندهر چه آفاق بجویند کران تا به کران دیگر رسیده است زمان رسیدنت...ادامه مطلب
ما را در سایت دیگر رسیده است زمان رسیدنت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheregoo بازدید : 106 تاريخ : پنجشنبه 9 خرداد 1398 ساعت: 16:32

پاییز

اي باغبان اي باغبان آمد خزان آمد خزان بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان اي باغبان هين گوش كن ناله درختان نوش كن نوحه كنان از هر طرف صد بي‌زبان صد بي‌زبان هرگز نباشد بي‌سبب گريان دو چشم و خشك دیگر رسیده است زمان رسیدنت...ادامه مطلب
ما را در سایت دیگر رسیده است زمان رسیدنت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheregoo بازدید : 117 تاريخ : يکشنبه 11 آذر 1397 ساعت: 20:48

بهترین شعر پاییزی

 

شاخه با ریشه خود حس غریبی دارد

باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد

غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست

با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد

غریبه

دیگر رسیده است زمان رسیدنت...
ما را در سایت دیگر رسیده است زمان رسیدنت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheregoo بازدید : 103 تاريخ : يکشنبه 11 آذر 1397 ساعت: 20:48

نبض مرا بگیر، نبضم نمی‌زند

نبض مرا بگیر،,  نبضم, نمی‌زند انگار مرده‌ام، انگار رفته‌ام در برزخی که تو آرام خفته‌ای   با چشم‌های باز، خوابیده‌ای ولی این بار چشم تو، بیمار و خسته نیست چشمان باز تو، لبخند می‌زند اما سکوت تو، حرفی نمی‌ دیگر رسیده است زمان رسیدنت...ادامه مطلب
ما را در سایت دیگر رسیده است زمان رسیدنت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheregoo بازدید : 304 تاريخ : يکشنبه 11 آذر 1397 ساعت: 20:48

اصلاً حسين جنس غمش فرق مي کند

اصلاً, حسين, جنس غمش فرق مي کند// اين راه عشق پيچ و خمش فرق مي کند اينجا گدا هميشه طلبکار مي شود// اينجا که آمدي کرمش فرق مي کند شاعر شدم براي سرودن برايشان// اين خانواده، محتشمش فرق مي کند  “صد مرده زن دیگر رسیده است زمان رسیدنت...ادامه مطلب
ما را در سایت دیگر رسیده است زمان رسیدنت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheregoo بازدید : 120 تاريخ : يکشنبه 11 آذر 1397 ساعت: 20:48

يك اتفاق ساده مرا بي‌قرار كرد

يك اتفاق, ساده, مرا بي‌قرار كرد بايد نشست و يك غزل تازه كار كرد در كوچه مي‌گذشتم و پايم به سنگ خورد سنگي كه فكر و ذكر دلم را دچار كرد از ذهن من گذشت كه با سنگ مي‌شود آيا چه كارها كه در اين روزگار كرد با دیگر رسیده است زمان رسیدنت...ادامه مطلب
ما را در سایت دیگر رسیده است زمان رسیدنت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheregoo بازدید : 119 تاريخ : يکشنبه 11 آذر 1397 ساعت: 20:48

چون خلق بی ملاحظه باشیم و بی حواس

ای بی وفای سنگدل قدرناشناس!از من همین که دست کشیدی تو را سپاسبا من که آسمان تو بودم روا نبودچون ابر هر دقیقه درآیی به یک لباسآیینه ای به دست تو دادم که بنگریخود را در این جهان پر از حیرت و هراسپنداشتی مجسمه سنگ و یخ یکی ست؟کو آفتاب تا بشوی فارغ از قیاسدنیا دو روز بیش نبود و عجب گذشت!روزی به امر کردن دیگر رسیده است زمان رسیدنت...ادامه مطلب
ما را در سایت دیگر رسیده است زمان رسیدنت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheregoo بازدید : 167 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 0:56

فکر کردن به تو

 دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ست تو مرا باز رساندی به یقینم. کافی ست! قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست!   گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیمگاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن! من همین قدر که گرماست زمینم کافی ست من همین قدر ک دیگر رسیده است زمان رسیدنت...ادامه مطلب
ما را در سایت دیگر رسیده است زمان رسیدنت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheregoo بازدید : 142 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 0:56

ای كاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت

گر عقل پشت حرف دل اما نمی‌ گذاشتتردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشتاز خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست می شد گذشت وسوسه اما نمی گذاشتاین‌قدر اگر معطل پرسش نمی شدمشاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشتدنیا مرا فروخت ولی كاش دست كمچون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشتشاید اگر تو نیز به دریا نمی زدیهرگز به این جزیره كس دیگر رسیده است زمان رسیدنت...ادامه مطلب
ما را در سایت دیگر رسیده است زمان رسیدنت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheregoo بازدید : 139 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 0:56

بلكه چون برده مرا هم بفروشند نشد

هرچه آيينه به توصيف تو جان كند نشد 
آه، تصوير تو هرگز به تو مانند نشد

گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم
به پريشانى گيسوى تو سوگند نشد

خاطرات تو و دنياي مرا سوزاندند 
تا فراموش شود ياد تو هرچند نشد

من دهان باز نكردم كه نرنجي از من
مثل زخمى كه لبش باز به لبخند نشد

دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلكه چون برده مرا هم بفروشند نشد

دیگر رسیده است زمان رسیدنت...
ما را در سایت دیگر رسیده است زمان رسیدنت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheregoo بازدید : 242 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 0:56

آرشیو مطالب

پيوندهای روزانه

لینک دوستان

خبرنامه